۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

دلنوشته ای از علیرضا خانبان زاده

برای حسام:
1- بی قراری های وقت:
 در وقت بی قراری،
 قرار بی قراری.

2-ثانیه ها که آرام می شوند
 رام می شوند.
 بی قراری
 از وقت آهسته
 تا اوقات بعد از ظهر
 پا می گیرد
 "رقص پا" می گیرد
 هزارپای وقت
 هزارپای بی قراری
 قرار بی قراری.

۳ -وقت قرار در ...
 تا اعوجاج بعد از ظهر
 در وقت ...

4-تنها کنار شعر نشسته بودم(یا شعر کنار من)، با جای خالی ی سیگار روی لب های وقت. در می زدند و در، چه حد بی معنایی    بود در وقت ظهر. در ها در ظهر بی قرارند: رفتن، رفتن،رفتن ...


۲ نظر:

Unknown گفت...

وقتی مطلب خودت را در دفتر دیگری می بینی، درست مثل این است که چهره ات را در چهره ی دیگری ببینی؛ و این یعنی بی چهره گی؛ که تنها، بی چهره گی در آن زمان تنهایی هامان تنها بوده است. به عبارتی اصلاً نبوده است ...در این نبودگی ها، سرآغاز یعنی مهر.

Unknown گفت...

از رویایی(http://royai.malakut.org/):
حالا که محمد نوری ، خوانندۀ " انقلابیِ"ِ صدا و سیما و "چهرۀ ماندگار" جمهوری اسلامی
ِمرده است (مرده بود)، من این شعر "لالائی" ام را از صدای او بر می دارم و به مادران ِ عزادار

پیشکش می کنم


سر خونه‌ی دلمُ لونه‌ی غمُم یاد او نشسته
یاد تسمه وتفنگ قطار فشنگ مادیون خسته

سر سنگ چشمه ها توی دره ها جاده های باریک
در اون شب‌های بارون چیک چیک نودون کوچه های تاریک

لالایی لای لالایی لای بخواب نقل ونمکدون بخواب غنچه‌ی زمستون


الان پشت شیشه ها روی چینه ها گربهِ بیداره
صدای پای فراری چرخای گاری پشتِ دیواره


لالایی لای لالایی لای بابات گرم شکاره برات سوغاتی میاره :

کره اسب سُم طلا عروس صحرا پری بیابون
یال خونیِ شیرا روی شونه هاش افتاده پریشون

***

لالا لا گل انار مونده یادگار از بابای پیرت
که یک شب به کوه ودشت رفت وبرنگشت منو کرد اسیرت

براش مهتاب ایوون مرغ کوهستون گریه کردن از غم
رو طاق چکمه وشمشیر زین اسب پیر مونده غرق ماتم


لالایی لای لالایی لای بخواب شاخه‌ی نیلوفر بخواب ناز دل مادر

براش دستمال سفید از سر دستا پر گرفت ورقصید
آب زیر پل نالید سر نزد خورشید شپ پره نخوابید


لالایی لای لالایی لای بابات گرم شکاره برات سوغاتی میاره :

کره اسب سم طلا عروس صحرا پری بیابون
یال خونی شیرا.....(تکرار)

41 - 1340


درباره "لالایی لای"
.... از یک نامه به محمد نوری
اجرای دوباره "لالایی لای" ظرفیت تازه ای از صدای تو است. واین ترانه هم خود کشف دوباره ی چیزهاست. ما هم اگر چیزی باشیم، خودمان را دوباره در آن کشف می کنیم. انگار هر چیزی که باید گفته شده باشد به وقت خودش گفته شده است(......). منهم درست همان وقتی که حرفی زده ام، آموخته ام که چه حرفی را بزنم.
ی. رویائی، نورماندی 15 ژوئیه 1992

( به نقل از کتاب" مجموعه ی اشعار" یدالله رویایی انتشارات نگاه ۱۳۷۸)
ا

این اشاره های کوتاه ِ مرا درهفده سال پیش، نفهمید و یا نخواست بفهمد. بعد ها دیدم که با دست بردن درشعرها، برخی از اجراهای قبل ازانقلاب را در اجرائی دوباره، "انقلابی"! کرده است.
زمانی که بر آهنگ های مرد شریفی به نام ناصر حسینی شعر می‌نوشتم و یا او بر شعرهای من آهنگ می‌نوشت، هرگز نمی‌دانستیم که چهل سال بعد خواننده شان آنها رامسخ و مسخره می کند. امروز ازخود می‌پرسم واقعا چه احتیاجی دراجرای دوبارۀ آنها بود جز خوشرقصي برای آخوندها، خیانت در امانت برای من، و بازار برای خود؟. وبراي من او، ديريست، مرده بود. که هيچوقت مرگ منتظر مرگ نمي‌ماند .


تا وقت دیگر قربانت