کجای این آب خودت را غرق می کنی؟
کدام قسمت این چشم؟
زمین تو بودم من
عاشقی وحشی
نگارینه ای که تو را در خود حفظ کرده بودم
و جویباری که در تو آفریده شدم و از سپید اندامت
گذشتم.
زشتی در من است، نیستی هم
نژاده پلیدی که دوستی اش مبهم است
چه انقلابی هستم من
چه آتشی -که پس از من جهان خاموش می شود
-تو اسم مقدس منی که جادویم کردی
پرنده ای که صبح ها از بدنم پا می گیری
وشب ها دوباره به بازویم می خوابی.
یه انعکاس عجیبی داری از صدات می ترسم
یه انعکاس مناسب با وعده های غذام
نترس همینجا بخواب
فقط همینجا خودت رو توقف کن
هر کار تو می کنی بکن
فقط رو به شرق بخواب
به سمت صورت من
بخواب
بزار باد نفس های بریده بریده تو
به بسترم بکشونه
فقط بخواب.
حسام تنهایی /پاییز 88