قد قامت النساء این خانه
به قامت شکسته ام بر پا می شود .
شرم در حضور تو به سکته می افتد
و انکار می شوم
دختری که غرق شده بود
در پیشانی ام
با موهای قرمز و
مویه های بی علاقه به بسترم
تو فلس بی قرار نوری و
حل نمی شوی، در قیژ قیژ بخت من
دلتنگ یک اشاره به گوشه توام
محتاج خوان آااب ...
وای که چقدر
بوسعید می خوانم، این شبها
بر مزار ابروهای باستانی ات
و مردود می شوم دوباره در امتحان ظهر قامت ات
بر دیوار اتاقم
آاااه ه ه
جویده عکسهایت تنهایی ام
چم است که هنوز
به گوشه چشمی بیمار می شوم و
تا صبح لیلای بو سعید
در چشم ام اقامه می بندد
حسام تنهایی /بهمن89
۱ نظر:
شعرتو دوست داشتم
چون دلت روشنه
دل روشنت رو قدر بدون
چون دلا تاریکن
مثل دنیا
و من دلای روشنو
می پرستم....
شادزی...
ارسال یک نظر